تا کی فرار؟ هوم؟
- ۰ نظر
- 16 Khordad 98 ، 23:46
لطفا بیا و بگو که آینه ها دروغ می گویند ، بگو کسی که اکنون با تو صحبت می کند من نیستم ، لطفا بیا و مرا به خود بازگردان .
من هنوز همان کودکم مادر اما بازی ها بزرگ شده اند ، کثیف شده اند ، دست ها دیگر گل آلود نمی شوند ، خون آلود می شوند ، زخم ها و جراحت ها خوب نمی شوند ، اسلحه ها واقعی اند ، آدم ها به راستی می میرند ، گریه ها و فریاد ها ساختگی نیستند ، من می ترسم ... دنیا به کابوس های شبانه ام می ماند ؛ دیگر نمی خواهم بازی کنم ، من این بازی را دوست ندارم.
اینجاست ، تنهایی را می گویم ، حرفی نمی زند اما شنونده ی خوبی است . او وفادارترین دوست من است.